تالارهای گفتگو

آموزشگاه صنایع غذایی پانیذ با مدیریت و مربیگری سمیرا جنتدوست وابسته به سازمان فنی و حرفه ای کل کشور با 20 سال سابقه آموزشی به عنوان اولین آموزشگاه رشته صنایع غذایی در استان آذربایجانشرقی )شهر تبریز( شروع به کار نمود. در سال شعبه دوم آموزشگاه در شهر تهران و تحت نظر سازمان آموزش فنی و حرفه ای استان تهران افتتاح گردید.

تالار مقالات

مطلب

ارسال توسط

مطلب

سمیرا جنت دوست

نوروز باستانی

نوروز روز اول فروردین ماه، اولین ماه سال شمسی است. نوروز نماد تولد گیاه، باززایی طبیعت و نو شدن زندگی است. نوروز بهاری یعنی زندگی مجدد و جشن زمین و زندگی.

نوروز تنها جشنی است که یک جشن کوچک‌تر (چهارشنبه‌سوری) به پیشواز آن می‌آید و جشنی دیگر (سیزده‌بدر) به بدرقه آن. درواقع نوروز مقدمه و موخره‌ای دارد که خود آن‌ها به تنهایی از جشن‌های دیگری چون شب یلدا مفصل‌ترند.

قدیمی‌ترین مدرکی که درباره نوروز در دست داریم همان است که شرح آن در شاهنامه آمده است.

جشن نوروز که دو سه هزار سال است با همه‌ی آداب و رسوم در این سرزمین باقی و برقرار است، نشانی از ثبات و پایداری ایرانیان در نگهداشتن آئین ملی خود می‌باشد.

"نوروز یکی از نشانه‌های ملیت ماست. نوروز، یکی از روزهای تجلی روح ایرانی است، نوروز برهان این دعوی است که ایران با همه سالخوردگی هنوز جوان و نیرومند است ."

 

مراسم و آیین نوروز

خانه تکانی، پاکسازی محیط و تمیز کردن آن

آماده کردن سبزه از گندم، عدس، ماش، شاهی

  ارسال کارت‌های تبریک

چهارشنبه‌سوری (سوری به معنی آتش سرخ است، یعنی نیروی روشنایی بر تاریکی غلبه می‌کند و آتش نماد روشنایی است و با بر افروختن آتش، باقی‌مانده سرمای آخر سال از بین می‌رود و چهار، نماد چهار فصل است. چهارشنبه‌سوری در ایران مربوط به دوران اسلام می‌باشد.)

پاکسازی خویشتن _ حمام کردن، پوشیدن لباس‌های نو

دعای تحویل سال و درخواست بخشایش گناهان

دید و بازدید و از بین بردن کینه و بخل

سیزده‌بدر

 

مخلفات هفت سین

چیدن سفره هفت‌سین از دیرباز جزء مراسم جدانشدنی نوروز بوده است.

سفره هفت‌سین سفره‌ا‌ی ا‌ست متشکل از:

آینه نماد نور و شفافیت است.

قرآن بودنش برسر سفره موجب رونق است و اجزای دیگرسفره باتوکل و توسل به قرآن چیده می‌شوند.

شمع به تعداد فرزندان خانه بر سر سفره گذاشته می‌شود و نماد روشنایی است.

نارنج در کاسه آب نمادی از کره زمین و گردش آن برروی آب؛ نمودار برج‌های دوازده‌گانه تحویل سال است.

شیرینی شیرینی زندگی است.

سبزه موجب فراوانی و برکت در سال‌نو و نشان سرسبزی و خرمی، نماد برکت، زایش، نوشدن گیاهان دربهار است.

سیر نشان گندزدایی و پاکیزگی است.

سماق نماد مزه زندگی و محرک شادی و سلامتی در زندگی است.

سکه موجب برکت و سرشاری است.

سنجد بوی برگ و شکوفه آن محرک عشق و دلباختگی است و نماد حیات و بذر حیات.

سرکه نماد صبر و شکیبایی است.

سمنو یا حلوای مقدس از جوانه گندم، نمود رویش و برکت برای زایش گیاهی و باروری گیاهان است.

سیب سرخ میوه‌ای بهشتی و نماد زیبایی و سلامت است.

تخم مرغ نماد نطفه و باروری و زایش است.

ماهی‌قرمز نماد سرزندگی و شادابی است. به‌هنگام نوروز، حوت (ماهی) بر برج حمل تحویل می‌گردد و از این جهت نمادی است از آخرین ماه سال که بر سفره نوروزی می‌گذارند.

سنبل نمودار گل‌های زیبا و زینتی است.

آجیل نمودار برکت و فراوانی است.

اسپند برای دفع چشم زخم با چوب‌های خوشبو و خشک و عنبر در منقل و آتشدان می‌سوزانند. گفته می‌شود چشم حسود را کور می‌کند.

گندم و برنج نماد روزی و برکت است.

از هفته اول اسفند، مادر کار خانه‌تکانی را شروع می‌کرد. تمامی فرش‌ها، پادری‌ها و پرده‌ها شسته می‌شد. کار نظافت ابتدا از انبارهای بزرگ خانه شروع می‌شد. پس از آن وسایل اتاق‌ها یکی پس از دیگری خالی شده و پس از تمیز کردن در و دیوار اتاق دوباره چیده می‌شد. مادر با وسواس تمام به کار خدمه‌ای که نظافت می‌کردند نظارت می‌کرد. گاهی دیوارهای اتاقی رنگ می‌شد و پرده نو و فرش نو ...

پس از آن، خرید لباس عید شروع می‌شد و لباس‌های قدیمی به همراه پرده‌ها و دیگر وسایلی که در خانه‌تکانی تعویض شده بود هدیه می‌شد به خانواده‌های کم درآمد.

از 10 روز به عید مانده، هر روز عده‌ای در کوچه و خیابان‌ها مشغول ترانه‌سرایی و شعر‌خوانی درباره نوروز بودند و حاجی فیروزهایی که صورتشان را نقاشی کرده و لباس قرمز می‌پوشیدند و با رقص، دایره و سرنا، رسیدن سال‌نو را اعلام می‌کردند.

آخرین سه‌شنبه سال یعنی شب چهارشنبه خیلی خوش می‌گذشت.

مادر، صبح من و برادرم  را برای خرید چهارشنبه‌سوری می‌برد. دست‌فروش‌های زیادی بساط خود را در بازارچه پهن می‌کردند و اسباب‌بازی‌های مختلف انواع آلات‌موسیقی ساده و کوچک مثل سازدهنی و تنبک و... می‌فروختند. مادر برای هر دوی ما غیر از هدیه‌های این روز، آینه به همراه یک جلد کلام‌الله مجید کوچک می‌خرید. هنوز هم من، برادر و خواهرم هر چهار شنبه‌سوری از مادر آینه و قرآن هدیه می‌گیریم. عصر همه همسایه‌ها از زن و مرد و دختر و پسر در کوچه جمع شده و از روی آتش می‌پریدیم و می‌خواندیم "زردی من از تو، سرخی تو از من". مادربزرگ می‌گفت باید هفت بار از روی آتش بپرید.

سر و صدا و هیاهوی عجیبی بود. همه جا صدای آهنگ ناموزونی که از اصوات موسیقی بچه‌ها ایجاد می‌شد شنیده می‌شد.

پس از آن، همه در منزل ما جمع می‌شدند. آجیل مشکل‌گشا که تشکیل می‌شد از انجیر‌خشک، باسلق، برگه هلو و زرد آلو میان پر، بادام، پسته، گردو، کشمش و نخودچی به همراه شیرینی و میوه و برای شام همیشه بساط آش‌رشته، رشته پلو و خورش فسنجان داشتیم. بعد مراسم قاشق‌زنی بود که بیشتر پسرهای جوان خانه چادر به سر کرده صورت خود را پوشانده و با کاسه و قاشق به خانه همسایه‌ها می‌رفتند و با کاسه‌های پر از شکلات و آجیل و شیرینی بر می‌گشتند و ساعت‌ها داستان‌سرایی کرده و می‌خندیدند. سپس برای رفع درد و بلا کوزه آب ندیده شکسته می‌شد و نوبت فالگوشی و خنده زنان بود.

پس از این شب، مادر شروع می‌کرد به آماده کردن مخلفات سفره هفت‌سین و چیدن آن. به تعداد افراد خانواده تخم‌مرغ در آب با پوست پیاز قرمز پخته می‌شد تا رنگ بگیرد.

روی پارچه سفید آینه، قرآن و شمعدان‌ها و کتاب حافظ گذاشته می‌شد. سپس یک کاسه گلاب، آب، نارنج و پوست نارنج شناور در آن و ظرف آماده اسپند با کندر و عنبر، تخم‌مرغ‌های رنگ‌شده ومیوه، شیرینی، چند شاخه گندم، برنج خام و هفت‌سین سفره، سبزه، سماق، سنبل، سیر، سمنو، سیب، سکه.

روز آخر اسفند تمام حیاط شسته می‌شد و بزرگترها در تدارک شام شب عید که سبزی‌پلو با ماهی و کوکوسبزی و دلمه برگ‌مو بود، بودند. هر سال ساعتی که سال تحویل می‌شود با سال پیش فرق داشت و همه مجبور بودیم از یک ساعت به تحویل مانده حمام کرده و لباس‌ها و کفش نوپوشیده و به موقع سر سفره هفت‌سین بنشینیم. اگر زمان تحویل سال نیمه‌های شب نیز بود مادر همه ما را بیدار می‌کرد و لباس نو بر تن ما می‌کرد تا مرتب و تمیز سر سفره بنشینیم و می‌گفت ساعت و روز اول سال خیلی مهم است و هرطوری که شروع شود تا آخر سال همان اتفاق‌ها تکرار خواهد شد. پس بهتراست تمیز و مرتب با لباس نو و شاد و خرم دور سفره بنشینیم.

به تعداد فرزندانان خانه سر سفره شمع روشن می‌شد، پدر قرآن را برداشته، دعای هنگام تحویل سال را می‌خواند.

پس از تحویل سال، وقت دید و بازدید عید و گرفتن عیدی و اسکناس‌های نو بود. روزی چند بار اسکناس‌های نو را می‌شمردیم و مادربزرگ می‌گفت اگر زیاد بشمارید کم می‌شود. بدترین خاطره عید انجام دادن تکالیف تمام نشدنی تعطیلات نوروز بود که هیچ وقت به سرانجام نمی‌رسید.

از یک روز به سیزده‌بدر مانده، قرارهای سیزده گذاشته می‌شد. پدر برنامه‌ریزی می‌کرد و به اتفاق تمام خانواده، دوستان و گاهی همسایه‌ها همه با هم به دشت و صحرا می‌رفتیم.

همه درختان پر از شکوفه‌های سفید و صورتی بهاری بود و تمام صحرا مملو از عطر و بوی سبزی‌های صحرایی، کاکوتی و شنگ، بوته وحشی گل‌گاوزبان و بابونه با گل‌های سفید کوچک. ازصبح زود تا وقتی که آفتاب غروب کند در حال بازی و شادی بودیم. دسته جمعی وسطی، الک‌دولک بازی می‌کردیم. گلیم‌ها و پتوها کنارهم چیده می‌شد. هر کسی چیزی برای خوردن ‌آورده و روی سفره‌های به هم وصل شده غذاهای مختلف چیده می‌شد: کوفته تبریزی، لوبیا پلو، باقالی پلو، کباب، قورمه‌سبزی، انواع سالاد، ترشی، سبزی‌خوردن و ...

بعد از نهار این آقایان بودند که کنار رودخانه تمامی ظرف‌ها را می‌شستند تا خانم‌ها استراحت کنند.

تا عصر بازی می‌کردیم. عصر بساط آش‌رشته باسبزی صحرایی و خاگینه براه بود. و در حالی به منزل برمیگشتیم که تمام بچه‌ها از فرط خستگی خواب بودیم. و بدین ترتیب تعطیلات بیاد ماندنی نوروز به پایان می‌رسید.

و اولین انشا همیشه راجع به خاطرات ایام نوروز بود.

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA

نظرات

نظرات
ارسال توسط
نظری برای این موضوع ثبت نشده است